بازی روح

ترجمه داستان Soul Play

بازی روح

ترجمه داستان Soul Play

برای جشن گرفتن هنوز زود است (3)

مالفوی با آشفتگی تعظیم کرد و اسنیپ دهانش را باز کرد تا به سرورش جواب بدهد که دری که درسمت چپ اتاق قرار داشت با صدای بلند باز شد و جادوگری گوژ پشت که تقریبا همه ی موهای سرش ریخته بود از آن در وارد شد. او یک دوجین بطری شراب و شش بطری پوشیده از گرد و غبار را روی یک سینی نقره ای به زحمت متعادل نگه داشته بود و وقتی چشمش به اسنیپ افتاد سر جایش میخکوب شد و چشمهای آبی روشنش از تنفر تنگ شد.

اسنیپ لبخند ی زد. : "دمباریک... این یعنی من دیگه مجبور نیستم تو رو تو خونم تحمل کنم؟ "

دمباریک گفت : "درسته! دیگه مجبور نیستم نوکری تو رو ..."

"خب خب خوبه بالاخره به موقعیت اصلیت در این برنامه ی بزرگ اعتراف کردی!" اسنیپ این را گفت و لب بالایش را جمع کرد و طول سرسرای ورودی را پیمود تا خودش را به دم باریک برساند. دم باریک از ترس یک قدم به عقب برداشت.

اسنیپ با یکی از بطری هایی که بر روی سینی لکه دار نقره بود از خودش پذیرایی کرد.

دم باریک گفت : "این مال گریبک و دارو دسته شه!" و با چشمهای زیرش به اسنیپ چشم غره ای رفت

اسنیپ گفت : "عالیه" و به محدوده ی تاریک ورودی طبقه اول نگاهی انداخت. لبهایش به لبخندی کج شد و گفت: "آیا سرورم نوشیدنی میل دارن؟"

دم باریک با سراسیمگی چرخید و محتویات سینی در دستان بی عرضه اش تلق و تلوقی کرد.

"وقتی اومدی بالا یکی با خودت بیار سوروس" لرد سیاه این را گفت و روی پاشنه پا چرخید و در تاریکی طبقه اول ناپدید شد.

اسنیپ یکی از بطری ها را برداشت و با دقت به برچسب آن نگاه کرد : بهترین شراب عسلی مادام رزمرتا.

با خودش فکر کرد :نوشیدنی مورد علاقه دامبلدور... و پوزخندی زد.بر روی پاشنه ی پا چرخید و عمدا به سینی که در دستهای دم باریک بود تنه ای زد. دو قدم بلند بیشتر بر نداشته بود که صدای نفرین های زیر لب دم باریک را شنید و در همین لحظه همه ی بطری ها و لیوانهای روی سینی بر روی کاشی های سیاه و سفید اتاق افتادند و همهگی شکستند.

نارسیسا از جا پرید و یک قدم به عقب برداشت و از بالای بینی به ترشحات درخشان محتویات بطری ها خیره شد. یک تکه تیز تیز از بطری سبز رنگ در فاصله ی کمی از کفشهای گرانقیمت او متوقف شده بود و دنباله ای مارپیچ از شراب به دنبالش روان بود.آن طرف این دنباله ی شراب،در آن سوی اتاق، مرد نیمه کچل ایستاده بود و از عصبانیت می لرزید.

اسنیپ با چشمهایش این باریکه شراب را دنبال کرد و وقتی نگاهش به دم باریک رسید ابرو هایش را بالا برد و به آرامی گفت گفت :"آخ" و در حالیکه خاطرات گذشته به ذهنش هجوم می اوردند سعی کرد اهمیتی به لرزشی که ناگهان در دستانش ایجاد شده بود و یا سوزشی که در پشتش ناگهان شعله ور شده بود ندهد.

دم باریک با عصبانیت گفت : "مخصوصا این کارو کردی!" و دستش را به جیب برد تا چوبدستی اش را بیرون بیاورد.

"معلومه!" بلاتریک با بی حوصلگی این را گفت و به طرف راه پله رفت: "تو هم میای سیسی؟"

چوبدستی اسنیپ در یک چشم بر هم زدن در دستش بود در حالیکه بطری شراب و نوشیدنی عسلی را محکم با انگشتان دست دیگرش نگه داشته بود.

دم باریک با دیدن چوبدستی اسنیپ از ترش ناله ای کرد و گفت :"نه خواهش می کنم!.. من فقط دارم ..." و در همین حال چوبدستی خودش را به طرف تکه های بطری روی زمین گرفت و گفت "تعمیر شو!"

اسنیپ یکبار سرش را به نشانه ی تایید پایین آورد و به دنبال بلاتریکس از پله ها بالا رفت. نارسیسا و دراکو هم در حالیکه مراقب بودند روی شراب بر زمین ریخته شده سر نخورند پشت سر او آمدند. تکه های شکسته شده ی شیشه پشت سر آنها دوباره به هم متصل می شدند و بطری های تعمیر شده خالی با خرکت چوبدستی دم باریک دوباره روی سینی جمع شدند.

وقتی به ورودی تاریک طبقه ی اول رسیدند، صدای صحبت و موسیقی واضح تر به گوش می رسید. نارسیسا با دستان زیبا و کشیده اش بازوی اسنیپ را لمس کرد و اسنیپ برگشت و نگاهی کنجکاوانه به او کرد.

نارسیسا گفت:"مثل اینکه اونا جشن و شادی رو شروع کردن. بعد از صحبت با لرد سیاه تو هم میای اینجا؟" و با سر به راهروی باریک و درازی که در انتهایش از زیر در یک اتاق نور زردی به راهرو نفوذ می کرد اشاره کرد."بخاطر توه که ما امشب می تونیم جشن بگیریم و خوش باشیم ..."

بلاتریکس از بینی هوا را خارج کرد و گفت "منم می تونستم این کارو بکنم! اگر لرد سیاه به من دستور داده بود حتی با دامبلدور دوءل می کردم!"

"حتما میام!" اسنیپ به ناریسا گفت و هیچ توجهی به بلاتریکس نکرد. انگار اصلا شدای او را نشنیده بود.
نظرات 1 + ارسال نظر
نوپا پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:15 ق.ظ http://www.taheri.blogsky.com

باسلام خدمت شما
مطالب شما را خواندم موفق باشی
به من سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد