-
فصل دوم : نبرد پدران 1
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 17:27
زیر نور زرد و کدر شمع روی میزی زوار در رفته سه فنجان خالی چای قرار گرفته بودند. لبه یکی از فنجانها به نقشی از لب به رنگ صورتی کم رنگ و مواج مزین شده بود. اسنیپ در حالیکه به آن فنجان نگاه می کرد روی در هم کشید و سپس نگاهش را به دو مالفویی که روبروی او روی مبل جا گرفته بودند باز گرداند. هر دو سر هایشان را روی آخرین...
-
برای جشن گرفتن هنوز زود است (6)
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 00:29
اسنیپ با قدمهای کشیده راهروی تاریک را پیمود. صدای گفتگو و موسیقی که از زیر آخرین در در انتهای راهرو به بیرون تراوش می کرد با هر قدم بلند تر می شد . وقتی به روشنایی نور شمعهایی که از در نیمه باز به بیرون تراوش می کردند نزدیک شد، در سایه ای مخفی شد و به دیوار تکیه داد. چوبدستی اش بی درنگ در دستانش قرار گرفته بود . او...
-
برای جشن گرفتن هنوز زود است (5)
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1384 22:27
"این نبردو بردیم.. و چه برد شیرینی هم بود.. اما جنگو هنوز نبردم" لرد سیاه این را زمزمه کرد و با چوبدستی اش خاطره ی اسنیپ را گرفت و آنرا به ذهن خودش وارد کردو ادامه داد : "زود، خیلی زود، وزارتخونه مال من میشه و با اون، هاگوارتز... بعد از این می تونیم دنیای جادوگری رو ازکثافتهایی مثل اون آلبوس دامبلدور مخلوع پاک کنیم. "...
-
برای جشن گرفتن هنوز زود است (4)
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 00:50
وقتی اسنیپ وارد اتاق شد، لرد سیاه روبروی آتش روی صندلی راحتی نشسته بود. تمام اتاق را تنها یک شمع روشن کرد بود . اسنیپ بر روی زانو نشست و تعظیمی کرد. موهای بلند مشکی اش مانند پرده هایی روبروی چشمانش آویزان شدند. "بیا پیش من بشین سوروس و برای خودمون از اون شراب عسلی بریز" لرد سیاه گفت و به تنبلی به صندلی روبروی خودش...
-
برای جشن گرفتن هنوز زود است (3)
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 12:54
مالفوی با آشفتگی تعظیم کرد و اسنیپ دهانش را باز کرد تا به سرورش جواب بدهد که دری که درسمت چپ اتاق قرار داشت با صدای بلند باز شد و جادوگری گوژ پشت که تقریبا همه ی موهای سرش ریخته بود از آن در وارد شد. او یک دوجین بطری شراب و شش بطری پوشیده از گرد و غبار را روی یک سینی نقره ای به زحمت متعادل نگه داشته بود و وقتی چشمش به...
-
برای جشن گرفتن هنوز زود است (2)
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 00:47
اسنیپ از دالان ورودی گذشت و به سرسرای ورودی خانه ای که زمانی یک یتیم خانه ی ماگلی بود قدم گذاشت. کف اتاق با سفالهای سفید و سیاه گل آلود پوشیده شده بود و نوری را که دو مشعل روی دیوا های کهنه به اطراف پخش میکردند منعکس می کرد. راه پله ای سنگی به ورودی تاریک طبقه اول منتهی میشود و صدای گفتگو های مبهمی از آن به گوش می...
-
برای جشن گرفتن هنوز زود است (1)
شنبه 8 بهمنماه سال 1384 14:59
جنگل چه تاریک و زیباست اما هنوز عهد های وفا نشده باقیست و راهی طولانی پیش از اینکه نتوان چشم ها را بست. - رابرت فراست وقتی برای انتقام زندگی می کنی، دو گور آماده کن. - ضرب المثل قدیمی یهودی ---- زیر باران شدیدی ظاهر شد و با عصبانیت تفی بر گودال پر از آبی که کنار پایش قرار داشت انداخت. با چشمان سیاهش یکی از قدیمی ترین...
-
معرفی
شنبه 8 بهمنماه سال 1384 11:33
سلام. این اولین وبلاگ من است. و برای اولین بار می خواهم داستان زیبایی را که در مورد تعدادی از شخصیت های هری پاتر خوانده ام ترجمه کنم. اگر به سوروس اسنیپ علاقه مندید و دوست دارید بطور واقع بینانه در مورد او قضاوت کنید خواندن این داستان را به شما توصیه می کنم. با توجه به اینکه من در ترجمه تجربه ی زیادی ندارم امیدوارم با...